طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

طاها خان

واکسن 18 ماهگی

امروز رو مرخصی گرفتم تا پسرم رو ببرم واکسن بزنه. وقتی اماده شد کلی خوشحال بود که داره میره بیرون.ولی نمیدونست کجا داره میره وای وای وای .... طاها قبل از واکسن زدن         طاها بعد از واکسن زدن     ...
7 مهر 1391

اول مهر

اگر چه به خاطر شرایط کاری من پسرم تابستون هم میرفت مهد ولی به مناسبت اول مهر مهد شرکت به طاها هم مثل بقیه یه کادوی کوچولو داد. دستشون درد نکنه . ...
7 مهر 1391

طاها در باغ

در مدت سفر یک روز عصر همرفتیم باغ عمو صادق. طاها هم حسابی بازی کرد وسر حال شد.   ادامه عکسها رو ببینید...                 ...
7 مهر 1391

شکار لحظه ها

این صحنه ها خیلی کم اتفاق می افتاد.برای همین من تصمیم گرفتم که ثبتش کنم.اخه طاها دایم میره دنبال ملینا ووسایلش رو از دستش میکشه.ملینا هم یکی دو روز اول مقاومت میکرد ولی بعد دید فایده نداره. بمیرم الهی هیچی نمیگفت میرفت یه چیز دیگه برمیداشت. ولی اینجا طاها اروم رفت و کنار ملینا نشست.       ...
6 مهر 1391

پسرم بعد از بهبودی

سه شنبه اقا طاها مرخص شد و 4 شنبه راهی شیراز شدیم.یکی دو روزی که گذشت و حال طاها حسابی خوب خوب شد تصمیم گرفتیم عصر بریم بیرون.اول رفتیم یه روستای دیدنی به اسم بهجون که تمام کوچه هاش سنگ فرش شده بود و بعد هم رفتیم نزدیک یه سد که اطراف همون روستا بود  و دور هم نشستیم .   این عکسها هم اون روز از پسر خوشکلم گرفتم .     بقیه عکسها در ادامه مطالب...     قربون اون لبات بشم من     و اما صهبای گلم.عزیز خاله که حسابی تپل مپل شده هزار ماشااله       ...
6 مهر 1391

کی گفته من مریضم؟؟؟

بی حالی و بی رمقی طاها خان فقط 2 یا 3 ساعت طول کشید وکمی سرم که گرفت دیگه کنترل کردنش برای مامان بیچاره اش حسابی مشکل شد.البته هنوز سرفه میکرد ولی نمیتونست یه جا بند بشه. تا این حد که تا ساعت 4 صبح توی اتاق بازی بیمارستان بازی میکرد.     ...
6 مهر 1391

باز هم . . . .

طاها خان باز متوجه شد که میخوایم بریم مسافرت و بله دیگه ... راهی  بیمارستان شد. این دفعه سینه پهلو ..  ما تصمیم داشتیم سه شنبه (21/6/91) حرکت کنیم و پسرم یک شنبه (19/6/91) بستری شد.           بقیه عکسها رو توی ادامه مطالب ببینید:       نه اینکه فکر کنید از بیماری پسرم خوشحالم و هی تند و تند عکس میگیرم. نه علتش اینکه مدتهای زیادی هست که اینطوری اروم نبود و نتونسته بودم یه عکس خوب ازش بگیرم. بمیرم الهی. نبینم دیگه اینطوری بی حال باشی پسرم.   ...
6 مهر 1391

کجا میری؟!!

گفتم پسرم شیطوون شده.ببینید...   اینجا خونه عمو سهراب (عموی بابایی) بودیم.اول مجبور شدیم که وسایل توی دکور رو برداریم ولی اقا طاها مارو غافلگیر کرد و خودش رفت نشست توش! ...
6 مهر 1391

هورا باز هم جشن

این دفعه جشن دندوونی اقا محمد عزیز دلم محمد جان مروارید های خوشکلت مبارکت باشه     متاسفانه نتونستم این دفعه از هر سه تاییشوون با هم عکس بگیرم. چون ماشااله اینقدر شیطوون شده که همه اش باید مواظب بودم که خرابکاری نکنه.این دو تا عکس هم با هزار تا زحمت گرفتم. ...
6 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طاها خان می باشد